Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


بازم دانشگاه.....

روز سه شنبه  93.8.27:

صبح به اتفاق پدر رفتم که سواره اتوبوس بشم.........

اول من رسیدم بعد شیدا و بعد عاطفه که انقد دویده بود که بعد از یک ربع با ما سلام و علیک کرد......نفس نفس میزد........

رسیدم دانشگاه.......

چون زبان ماشین ساعت 10 شروع میشد و تا اونموقع بیکار بودم به عنوان مهمان رفتم سرکلاس شیدا و عاطفه که ریزپردازنده داشتن........

تقریبا همه بچه ها سر کلاس ریزپردازنده بودن....... آخه ریزپردازنده با آزمایشگاهش با هم برگزار میشد........

تا ساعات 9:45 اونجا بودیم.....و بعد رفتیم سر کلاس زبان ماشین.......تو راه ربابه رو دیدیم.........

با هم رفتیم ساختمون آموزشی........تا ساعت 11 اینا کلاس داشتیم بعد رفتیم سلف.....من و عاطفه و شیدا ......

ساعت 12:20 رفتم واسه نماز و بعدش شیدا و عاطفه باهام خداحافظی کردن و رفتن ساختمون اداری که بعده کلاسشون برن تهران......

شیدا: زینب جان بهت تسلیت میگم....غم آخرت باشه......امروز دو تا ضد حال خوردی......یکی اول صبح پاره شدن شلوارت و دومی فهمیدی که تا 5:15 کلاس داری.....خدا سومیشو بخیر کنه.....

زینب: عاطفه تو چه جوری دلت میاد منو با شلواره پاره بذاری بری تهران؟؟؟......

عاطفه : خواهر چادر داری وگرنه نمیذاشتم..........

خلاصه.....شیوه داشتم ولی نرفتم سر کلاس....چون دیگه کاری نداشتم ...کنفرانسمو ارائه داده بودم........

تو سلف بودم و با آچی گلی چت میکردم.......ملیحه اومد پیشم بعد از چند مین رفت سر کلاس معادلات.......تنها بودم........

بعدا فهمیدم آقای مسافر نیومدن و شیوه برگزار نشده چون ایشون کنفرانس داشتن........

ساعت 3:30 رفتیم سر کلاس مدار الکتریکی 1...........

دوست قدیمم( دوران ابتدایی، راهنمایی) رو دیدم.......مهســـــــا...........

خیلی باهم میخنیدیم.......چندماهی میشد که ندیده بودیم همو.....

زینب: تو هنوزم اینجایی؟....من فکر کردم انتقالی گرفتی رفتی آکسفورد.....

مهسـا: خراب بمونه اینجارو.......خرااااااااااااب......

زینب: هـــــــاهـــــــاهـــــــا.............

خلاصه یکم گفتمان کردیم و سر کلاس با هم بودیم.........

مهسا: زینب آخرین باری که با هم تو یه کلاس بودیم کی بود؟........

زینب: ترم یک......فارسی عمومی با هم بودیم......سال 90.......

مهسا: نه دوران مدرسه.....

زینب: آهان.....سوم راهنمایی....سال 85.........

مهسا: آرره آرره......بچه ها منو وزینب ازدوران ابتدایی با هم دوستیم........

منکه خیلی خسته بودم..........چیزه زیادی یاد نگرفتم.......درهر صورت بیشترین فشار رو خودمونه دیگه.........

اول و آخر خوده دانشجو باید درس بخونه!!!!!!!!!.......

استاد با کلی اصرار ساعت 4:30 درس رو تموم کرد( فصل یک و دو ).......رفتم منتظر اتوبوس........

ساعت 5:35 اینا رسیدم پیش پدر.......عمو هم همراش بود..... .با هم اومدیم خونه.....

ساعت 6:30 خونه بودم ....

ساعت 10 خوابیدم..........

روز چهارشنبه 93.8.28 :

امروزم صبح با پدر رفتم آزادی.......سوار اتوبوس شدم......دیدم عاطی جا گرفته......گفتم اونجا خوب نیست پاشو بیا جلوتر.......

نشستیم.....یکم بعد الهام اومد.......و وقتی که اتوبوس داشت حرکت میکرد بهار رسید.......

میخواستم برم تو نخ آیه الکرسی اما عاطی گفت بیا بازی کنیم......الهام خوابید......اما منو بهار و عاطی اول دو دور اسم و فامیل بازی کردیم و بعد اسم بازی......عاطی بدجور مشتاق  اسم بازی شده.......

خوب بود......تا نیمه راه بازی کردیم......و بعد منو عاطی رفتیم رو مود سکوت و ذکر.........

بهار هنذفیری گذاشت و الهام راحتتر خوابید..........

امروز وقتی داشتم  از اتوبوس پیاده میشدم بیشتر دقت کردم که این یکی شلوارمم پاره نشه.....

حیف شلواره دیروزمو خیلی دوس داشتم.........

بهار گفت بریم عکس بگیریم......یه سر رفیتم پارک شهرک..........به اندازه یک ربع......یه چن تا عکس خوشگل گرفتیم......

بهار: خوشم میاد سوژه های خوبی رو برای عکس درنظر میگیری زینب....عکسامون قشنگ شد.......

زینب: من فقط ذهنم رو این مساله کار میکنه....

عاطی و الهام : آرره زینب جاهای خوبی رو برای عکس گرفتن پیشنهاد میده......باید میرفت عکاسی میخوند....

رفتیم ساختمون آموزشی همه طبقه چهارم کلاس داشتیم.....اول صبح از نفس افتادیم......

چه نمره های شیکی......

زی زی: 1.5.......عاطی:1...........ربابه: 1.25.......ملیحه :1:75.........الهام:3.....

ساعت 10:30 رفتیم پایین.........

باز میز گردمون رو تشکیل دادیم.........

منو ربابه  رفتیم خوراکی بخریم.......ربابه متولد 68 هست.......این ترم تو همه کلاسا باهامونه......تقریبا با هم صمیمی شدیم........

ملیحه کوکو سبزی درست کرده بود.... اونم متولد 67 هستش... گفت زیاد درست کردم همگی بفرمایید.......تا درش رو باز کرد ؛ عاطی گفت: زینب یادته؟؟؟؟......گفتم : آرره........منظورش اولین روزی که 4 تایی اومدن خونمون و کوکو سبزی خوردن بود..........ترم یک......عاطی، شیدا، نرگس، الهام..........آذر90.........

ملیحه یه لقمه برای الهام گرفت که خیلی بزرگ بود.......

من یه لقمه خوردم.......و یه لقمه هم برای ربابه گرفتم.........کوچولو بود......

ربابه: ملیحه هم برای الهام لقمه گرفت توأم اینو واسه من گرفتی؟؟؟.......

زینب: نع گفتم یعنی تو دهنت جا بشه.....بازم برات میگیرم.....

حالا همه هر هر میخندیدن...کمی بعد فاطمه اومد........زیاد باهاش جور نیستم.........

رفتم نماز....تا برگشتم 5 تایی منو به توپ بستن که فیلم آخرین لحظه مرتضی پاشایی رو واسه چی نگه داشتی ؟.....مادرش نفرین کرده و فلان و بیسار.......هرکدوم از یه طرف......گفتم باشه بابا پاک میکنم.......

ساعت 1:40 راه افتادیم و رفتیم ساختمون اداری واسه امتحان آزمایشگاه پایگاه داده.......خوب بود......خدا کنه 20 بشم.........ساعت 2:50 سوار اتوبوس شدیم و برگشتیم......منو الهام و عاطی...........

جا نبود......من و عاطی سرپا بودیم.....الهام نشست........من عاطی رو هم نشوندم رو یه چیزی.......

خودم سرپا بودم.......اسم بازی کردیم.......من اسم رو درنظر میگرفتم عاطی و الهام حدس میزدن......

وسطای راه دو تا صندلی خالی شد منو عاطی رفتیم نشستیم یه صندلی دیگه هم همون نزدیکا بود که به الهام گفتم پاشو بیا جلو و اومد نزدیک ما............

6 رسیدم خونه........

 

شب رفتیم خونه مادربزرگ  و پدربزرگ.........برگشتنی دایی رسید......



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





دو شنبه 3 آذر 1393برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 6791
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 6
بازدید دیروز : 11
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 36
بازدید کل : 6791
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->